🍵🚬

ساخت وبلاگ
منتظرت می‌مانم. هر چقدر که لازم باشد‌. در هر چه به تو مربوط است، بی‌نهایت صبورم‌. امّا در عین حال تب و تابی در خونم می‌جوشد که آزارم میدهد.... از ته قلبم تمام آنچه دارم و آنچه هستم را به تو بخشیده‌ام. تو قلبم را با خود خواهی داشت تا وقتی که من این جهان غریب را ترک بگویم، جهانی که دارد خسته‌ام می‌کند. تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر دوستت داشته‌ام.#آلبر_کامو 🍵🚬...
ما را در سایت 🍵🚬 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missdra بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 20 بهمن 1401 ساعت: 16:09

انگار از اول مرده بودمو ترسیده بودمو تو هم نبودی…نه اینکه گریه کنم، نهفقط دارم تعریف می‌کنم چرا بغض کرده بودمو آرام نمی‌گرفتم …می‌دانی ؟حتی صدای قلبم هم نمی‌آمدانگار همه‌اش را برای نفس‌هات شمرده باشمحالا تمام شده بود …نه اینکه ترسیده باشم ، نهفقط می‌خواستم بگویم چرا نصف شب پاشدمو رفتم زیر تخت خوابیدم که خدا مرابی تو نبیند … یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۴۰۱ | 0:33 | missdra  |  🍵🚬...
ما را در سایت 🍵🚬 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missdra بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 20 بهمن 1401 ساعت: 16:09

چه میکنی؟ چه میکنی؟درین پلید دخمه ها سیاهها ، کبودها بخارها و دودها ؟ببین چه تیشه میزنیبه ریشه ی جوانیتبه عمر و زندگانیت به هستیت ، جوانیتتبه شدی و مردنی به گورکن سپردنیچه می کنی ؟ چه می کنی ؟چه می کنم ؟ بیا ببینکه چون یلان تهمتن چه سان نبرد می کنم اجاق این شراره را که سوزد و گدازدمچو آتش وجود خود خموش و سرد می کنمبیا ببین ، بیا ببین چه سان نبرد می کنمشکفته های سبز راچگونه سبز میکنم#مهدی_اخوان_ثالث#خزان_شدی_سست_و_زرد_از_کران_تا_کران_دلت_چه_شد 🍵🚬...
ما را در سایت 🍵🚬 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : missdra بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 20 بهمن 1401 ساعت: 16:09